یک روز دوستان ملا از او خواستند تا برای گروهی سخنرانی کند . ملا بعد از ناز کردن های زیادی پذیرفت و بالای سکو رفت و گفت : آیا کسی در میان شما می داند که من می خواهم چه بگویم ؟
مردم حاضر پاسخ دادند : نه
ملا گفت : سخنرانی برای مردم نادان فایده ای ندارد و از سکو پایین آمد
دوستان ملا دوباره به او اصرار کردند تا برای آنها سخنرانی کند و به زور او را بالای سکو فرستادند
ملا گفت : آیا می دانید که من می خواهم چه بگویم ؟
مردم حاضر این بار پاسخ دادند : بله
ملا گفت : وقتی چیزی را که من می خواهم بگویم می دانید گفتن دوباره آن اتلاف وقت است و از سکو پایین آمد
دوستان ملا با اصرار مجدد توانستد که ملا را برای بار سوم روی سکو بفرستند.
ملا گفت : آیا شما می دانید که من می خواهم چه چیز یبگویم؟
این بار عده ای از مردم گفتند بله و عده ای گفتند نه
ملا گفت پس آنهایی که می دانند به آنهایی که نمی دانند بگویند و خود از سکو پایین آمد و به راه خود ادامه داد